welcome خوش آمدید

welcome خوش آمدید

welcome           خوش آمدید

بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.

امام حسن مجتبی(ع)
Between truth and falsehood as four finger away, what you see with your eyes is the truth, falsehood and even with your ears hear many
 
(Imam Hassan (AS

                                                                                                                                  

آخرین مطالب

اسوه‏ی بزرگواری

امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‏داشت و شیوه‏ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می‏کرد.

مورخین نوشته‏اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‏هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‏کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه‏ای سیرت می‏کنیم، اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏کنیم، اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏کنیم، هم‏اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می‏دهم که تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب‌ترین خلق خدا می‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود.


Imam Hassan (PBUH) during his life has direction and guidance in the way people walk, and way of dealings with the general public -, even enemies - own so interesting attracted beautiful all.

Historians have written "One day Imam Mojtaba (PBUH) passed Cavalry of the way. A man came to the Prophet and reviled dinner on the way. When his curse was over, Imam turned to him and said hello, She! Then he laughed and said: O man! I think you're weird in here ... if we want something, we will give you. If you are hungry character. If you naked Pvshanymt, if you need, no need you can, if driven from the place of our quay, if you are asked to meet any need, we also now, Come and be our guest. As long as you're here are our guests ...

That's all male dinner and the kindness of his heart, saving his view to cry and said:

"Testify that you're caliph of God on earth, and God knows best where to put the Caliphate and mission. I used to be your enemy and your father hardly had the heart. But now you know the most popular people of God.

The man, from then on, the friends and followers of Imam came up when he was in Medina, was also honorable guests


  • hassan esmailzadeh

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی